جنگیدن در کربلا
- ۱ نظر
- ۰۳ تیر ۹۳ ، ۲۲:۱۱
زیاد که باشی
زیادی می شوی ...
تصمیم گرفتم کمتر باشم ...
بعضی وقتا دل آدم خوب جاهایی گیر می کند
بعضی وقت ها هم پیش افرادی ... (@ مخاطب خاص)
و می گویند فلانی دلبسته شده است
شاید هم وابسته ...
بعضی وقت ها هم می شود گفت :
دلم را به روی همه بستم ، مگر "دلبستن" همین نیست ؟؟؟
فرقش را در تفاوتش می دانم و می بینم
خدایا ما را وابسته و دلبسته این دنیا نکن
اما اینجا دنیا نیست
قطعه ای از بهشت است ...
((مزار سردار شهید حاج حسن طهرانی مقدم))
همو بود که در یک رؤیای صادقانه مسیر زندگی ام را متحول کرد
یک سال پیش در چنین روزی ...
این یک نوشته "انتشار در آینده" است و زمانی که منتشر می شود قطعا حضوری در این فضای مجازی ندارم و شاید هم ...
به هرحال یک ساله شد
خوب یا بد گذشت
دل نوشت هایی داشتم بعضا برای مخاطب هایی خاص
شهید نوشت هایی داشتم برای دل خودم
و فرهنگ نوشت هایی برای جامعه
سایست نوشت هایی برای هرکس بخواند
و اقا نوشت هایی برای همه
و مفید نوشت هایی برای اهلش
انشاالله زهرایی برویم
این روزها برای "اعتکافی بزرگ" آماده می شویم
شاید نقطه اوجی باشد
خدا کند اگر اوج است در همان اوج بمانیم
و شاید هم نقطه عطفی
و اگر نقطه عطف است ما را به اوج برساند
هر چه که هست سراسر خیر و برکت است
مهم اینست که بتوانیم خوب استفاده کنیم
وقتی می بینم می شود آن قدر به شهدا نزدیک شد که حتی امورات کاری شما را راهبردی نظارت و هدایت کنند به گذشته کاری خودم حسرت می خورم که چه روزها و ساعت هایی را از دست داده ام و معلوم نیست در آن دنیا بتوانم ذره ای پاسخگو باشم.
آن شب وقتی آن دو نکته کلیدی و مهم را به من آموخت تغییری عجیب در سیر روند کاری من گذاشت و باعث شد از آن روز به بعد زاویه دید من به کارهایم عوض شود .
در حقیقت آن دو نکته نقطه عطفی در زندگی و کار من بوجود آورد . بعد از آن بارها حسرت خوردم که چرا زودتر نتوانستم بهشان نزدیک شوم . علت دوری ما از این نعمت ها چیست ؟
بیان اینگونه مطالب و باور آن ها ، آن هم در این فضا قطعا برای خیلی ها سخت خواهد بود اما تجربه کردم که می شود.
بعد از آن دو نکته هنوز هم منتظر نکته های بعدی هستم اما نمی شود و باز هم "گیر" از خودمان است که نمی شود . موانع دنیوی زیادی باعث شده تا نتوانیم به شهدا آن طور که باید و شاید نزدیک شویم .
عنوان شده است که نقل کردن رؤیا های صادقانه به نوعی از اثرات آن کم می کند به همین دلیل از ذکر جزئیات آن معذورم و صرفا برای اهلش و مخاطبان خاصش که می دانم به آن عمل می کنند نقل کرده و خواهم کرد .
جاموندم از قافله ی مسافرای آسمون
امام خوب و مهربون منو به یارام برسون
آرزو دارم که منم پیش تو رو سفید بشم
سر بذارم روی پای فاطمه و شهید بشم
امشب کبوتر دلـــــــــــم از این دیار با صفا
پر می زنه عاشقونه تا کربلای جبهه ها
میره تا اون دیاری که حال و هواش خدائیه
میره سوی شلمچه و و میره سوی طلائیه
قمقمه های خالی شون پر از شمیم علقمه
نقش پیشونی بنداشون یا زینب و یا فاطمه
آخر گرفتن از خدا برات بین الحرمین
هر شب میرن به پابوس شش گوشه آقام حسین
با مداحی سید رضا نریمانی بشنوید
امشب بعد از دیدن این لینک از سایت عکاس مسلمان حسابی هوائی شدم
طلبیدن دو خانم بزرگوار هم خودش شده یک مساله
خیلی ها رو می طلبن می برن میارن دوباره می رن
ما همچنان داریم نگاه می کنیم
فقط می تونم بگم :
تا صبح قضا سهل و سهیلش به که باشد
تا شام قدر رجعت و میلش به که باشد
در بزم وصالش همه کس طالب دیدار
تا یار که را خواهد و میلش به که باشد