تکلیف گرایی منافاتی با دنبال نتیجه بودن ندارد
گاهی یک اندیشه غلط آنچنان در ذهن و مغز برخی آدمها جا خوش میکند که اصلاح آن سخت و حتی ناممکن است. شاید هیچ راهی برای رفع آن وجود نداشته باشد. لااقل امثال ماها، از عهده اصلاح آن برنمیآییم. حالا چه بخاطر ضعف منطق و استدلال ما و چه بخاطر تعصب و بیمنطقی طرف مقابل و یا گاهی شأن و جایگاه و بزرگی آدمهای مقابل! نمونهاش آن بحث تکلیف و تکلیف گرایی که در روزهای انتخابات مطرح شد و تا روزهای بعد از آن هم ادامه پیدا کرد.
آن روزها برخی افراد با برداشت غلط و اشتباه خود از مفهوم تکلیف و نیز برداشت ظاهری از سخنان امام خمینی و بدون توجه به شیوههای سیاستورزی و تصمیمگیری امام، ادعا میکردند که «مهم انجام تکلیف است، ما چکار به نتیجه داریم؟!» ما هم که مخالف این برداشت غلط بودیم، متهم میشدیم به اینکه از اسلام و ایمان و بصیرت و عقاید مذهبی فاصله گرفته و بیش از اندازه محافظهکار و سیاستزده شدهایم!
به هرحال ما در حد فهم و سواد خود، نوشتیم و گفتیم که این تعریف از تکلیف، اشتباه است. مگر میشود آدم به تبعات و نتایج کار خود هیچ توجهی نداشته باشد؟ مگر میشود سیاستمداری پا به یک میدان سیاسی بگذارد و هیچ توجهی به نتیجه تصمیمات خود نداشته باشد؟ مگر میشود نظامیان وارد کارزاری شوند و هیچ توجهی به نتیجه نداشته باشند و برای پیروزی در جنگ، برنامه و تدبیری نداشته باشند؟ مگر میشود امام خمینی به عنوان رهبر مذهبی و سیاسی کشور، تدبیر و سیاستورزی را تعطیل کند و هیچ توجهی به نتیجه اقدامات خود و مسئولان کشور نداشته باشد؟
آن شبها و روزها گذشت و ما هرچه گفتیم، فایدهای نداشت. بیتوجهی به نتیجه، با کمی رنگ و لعاب مقدسمآبی، چنان معادل و مترادف با تکلیف و تکلیفگرایی شده بود که بحث کردن دربارهی آن واقعا فایدهای نداشت و حرف امثال ما هم برای اصلاح آن کارساز نبود. اما حالا خوشحالم از اینکه رهبر معظم انقلاب، این برداشت غلط را به صراحت رد کردهاند.
این برداشت غلط و این تعریف اشتباه از تکلیف، در آینده میتوانست باعث انحرافات زیادی در مسیر انقلاب و نظام شود. در سایه چنین برداشت اشتباهی، خیلی راحت، کمکاری و کمسوادی و بیتدبیری و بیتوجهی به پیچیدگیهای امور سیاسی، توجیه و یا به تکلیف و تکلیفمداری مربوط میشد و بلایی بر سر مملکت میآمد که جبرانش سخت بود. این تعریف اشتباه از تکلیف، کمکم مقدمات سلطهی یک نوع اخباریگری، عقلگریزی و بیتدبیری را در فضای سیاسی اجتماعی کشور فراهم میآورد. به تدریج این فکر غلط، از ذهن پامنبریهای چنین تحلیلی به مغز بسیاری از جوانان کشور، سرایت پیدا میکرد تا جایی که دیگر زور و منطق هیچ کس برای اصلاح این انحرافات فکری به کار نمیآمد.
اما حالا، رهبر معظم انقلاب خودشان به صحنه آمده و این برداشت غلط و اشتباه را رد کردهاند. احتمالا ایشان به بحثهای یکی دو ماه اخیر هم نظر داشتهاند. حرف و نقد ما که ارزشی نداشت، ان شاالله توضیحات و تاکیدات رهبر انقلاب، این قبیل سوءتفاهمات و سوءبرداشتها را برای همیشه اصلاح کند.
*****
توضیحات رهبر انقلاب درباره تکلیف :
رابطهى «تکلیفمدارى» با «دنبال نتیجه بودن» چیست؟ امام فرمودند: ما دنبال تکلیف هستیم. آیا این معنایش این است که امام دنبال نتیجه نبود؟ چطور میشود چنین چیزى را گفت؟ امام بزرگوار که با آن شدت، با آن حدّت، در سنین کهولت، این همه سختىها را دنبال کرد، براى اینکه نظام اسلامى را بر سر کار بیاورد و موفق هم شد، میشود گفت که ایشان دنبال نتیجه نبود؟ حتماً تکلیفگرائى معنایش این است که انسان در راه رسیدن به نتیجهى مطلوب، بر طبق تکلیف عمل کند؛ برخلاف تکلیف عمل نکند، ضدتکلیف عمل نکند، کار نامشروع انجام ندهد؛ والّا تلاشى که پیغمبران کردند، اولیاى دین کردند، همه براى رسیدن به نتائج معینى بود؛ دنبال نتائج بودند.
مگر میشود گفت که ما دنبال نتیجه نیستیم؟ یعنى نتیجه هر چه شد، شد؟ نه. البته آن کسى که براى رسیدن به نتیجه، برطبق تکلیف عمل میکند، اگر یک وقتى هم به نتیجهى مطلوب خود نرسید، احساس پشیمانى نمیکند؛ خاطرش جمع است که تکلیفش را انجام داده. اگر انسان براى رسیدن به نتیجه، بر طبق تکلیف عمل نکرد، وقتى نرسید، احساس خسارت خواهد کرد؛ اما آن که نه، تکلیف خودش را انجام داده، مسئولیت خودش را انجام داده، کار شایسته و بایسته را انجام داده است و همان طور که قبلاً گفتیم، واقعیتها را ملاحظه کرده و دیده است و بر طبق این واقعیتها برنامهریزى و کار کرده، آخرش هم به نتیجه نرسید، خب احساس خسارت نمیکند؛ او کار خودش را انجام داده. بنابراین، این که تصور کنیم تکلیفگرائى معنایش این است که ما اصلاً به نتیجه نظر نداشته باشیم، نگاه درستى نیست.
در دفاع مقدس و در همهى جنگهائى که در صدر اسلام، زمان پیغمبر یا بعضى از ائمه (علیهمالسّلام) بوده است، کسانى که وارد میدان جهاد میشدند، براى تکلیف هم حرکت میکردند. جهاد فىسبیلالله یک تکلیف بود. در دفاع مقدس هم همین جور بود؛ ورود در این میدان، با احساس تکلیف بود؛ آن کسانى که وارد میشدند، اغلب احساس تکلیف میکردند. اما آیا این احساس تکلیف، معنایش این بود که به نتیجه نیندیشند؟ راه رسیدن به نتیجه را محاسبه نکنند؟ اتاق جنگ نداشته باشند؟ برنامهریزى و تاکتیک و اتاق فرمان و لشکر و تشکیلات نظامى نداشته باشند؟ اینجور نیست. بنابراین تکلیفگرائى هیچ منافاتى ندارد با دنبال نتیجه بودن، و انسان نگاه کند ببیند این نتیجه چگونه به دست مىآید، چگونه قابل تحقق است؛ براى رسیدن به آن نتیجه، بر طبق راههاى مشروع و میسّر، برنامهریزى کند.
سلام بزرگوار
مطالب زیبایی دارید خوشحال میشم تبادل لینک کنیم اگه موافقید به وبلاگمون بیاید وبرامون پیام بزارید منتظرتون هستم
خدا قوت