میم عاکف

وب نوشت های شخصی یک فعال فرهنگی

میم عاکف

وب نوشت های شخصی یک فعال فرهنگی

میم عاکف

: وب نوشت های شخصی میم عاکف :
فکر می کنم اینجا محل خوبی برای گفتن دغدغه ها باشه خارج از هرگونه تعارف
حالا تا چه حد بتونم وقت کنم خدا می دونه

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «قرائتی» ثبت شده است

امهال

میم عاکف | سه شنبه, ۱۳ اسفند ۱۳۹۲، ۰۹:۵۱ ب.ظ

مثال جالبی از حاج آقا قرائتی ( +) نقل کرده اند که :

" آدم ها سه دسته اند : عینک ،  ملحفه ، فرش ... !

وقتی یک لکه ی چای بنشیند روی عینکت زود آن را با دستمال کاغذی

پاک می کنی !

وقتی همان لکه بنشیند روی ملحفه ، می گذاری سر ماه که لباس ها و

ملحفه ها جمع شد ، همه را با هم با چنگ - زمان قدیم ! - می شویی !

وقتی همان لکه بنشیند روی فرش ، می گذاری سر سال با دسته بیل به

جانش می افتی !!!

خدا هم با بنده های مؤمنش مثل عینک رفتار می کند ؛ بنده های پاک و زلالی

که جایشان روی چشم است ، تا خطا کردند بلافاصله حالشان را می گیرد ؛

البته در دنیا و خفیف ...

دیگران را به موقعش تنبیه می کند  آن هم با چنگ !! و آن گردن کلفت هایش را

می گذارد تا چرک هایشان جمع شود و سر سال یا قیامت - یا هم دنیا و هم 

قیامت - حسابی با دسته بیل از شرمندگیشان در می آید " ... !!!

  • میم عاکف

حکایت بیسکوییت

میم عاکف | دوشنبه, ۵ اسفند ۱۳۹۲، ۰۷:۴۳ ب.ظ

بچه ام کوچولو بود، از من بیسکویت خواست.گفتم: امروز می خرم.

وقتی به خانه برگشتم ……
فراموش کرده بودم. بچه دوید جلو و پرسید: بابا بیسکویت کو؟
گفتم: یادم رفت!!!
بچه تازه به زبان آمده بود، گفت: بابا بَده، بابا بَده.

بچه را بغل کردم و گفتم: باباجان! دوستت دارم.
گفت: بیسکویت کو؟
دانستم که دوستی بدون عمل را بچه سه ساله هم قبول ندارد.
چگونه ما میگوئیم خدا و رسول و اهل بیت او را دوست داریم، ولی در عمل کوتاهی میکنیم؟

از خاطرات آقای قرائتی

  • میم عاکف

قابل توجه کسانیکه به خودشان اطمینان کامل دارند...

میم عاکف | يكشنبه, ۶ بهمن ۱۳۹۲، ۰۷:۴۲ ب.ظ

قابل توجه کسانیکه به خودشان اطمینان کامل دارند...
من حزب اللهـــی هستـــم !

من به اتاق مسئولی رفتم، کار داشتم. تا در را باز کردم دیدم یک دختری حالا یا دختر یا خانم خیلی خوشگل است. تا در را باز کردم، اوه... چه شکلی!
داخل اتاق رئیس رفتم گفتم: شما با این خانم محرم هستی؟ گفت: نه! گفتم: چطور با یک دختر به این زیبایی تو در یک اتاق هستی و در هم بسته است. گفت:
آخر ما حزب اللهی هستیم.
گفتم: خوشا به حالت که اینقدر به خودت خاطرت جمع است.حضرت امیر به زن‌های جوان سلام نمی‌کرد.
گفتند: یا علی رسول خدا سلام می‌کند تو چرا سلام نمی‌کنی؟
گفت: رسول خدا سی سال از من بزرگتر بود. من سی سال جوان هستم. می‌ترسم به یک زن جوان سلام کنم یک جواب گرمی به من بدهد، دل علی بلرزد.
گفتم: دل علی می‌لرزد، تو خاطرت جمع است.

بعضی‌ها خودشان را از امیرالمؤمنین حزب اللهی‌تر می‌دانند.
بعضی خودشان را از مراجع تقلید حسینی تر می‌دانند. 

از خاطرات  حاج آقا  قرائتی  
  • میم عاکف